یه شعر قشنگ
به نام خدا
سلام مطلب زیر رو بخونید!
یاعلیالتماسدعا
کلمات کلیدی :
به نام خدا
سلام! من شعر در مورد نماز کم دیدم ولی امروز یه شعر دیدم که قشنگ بود. در زیر شعر رو با هم می خونیم:
ای نماز ای آئینه پرداز وجود آفتاب دل، سحر ساز وجود
قرّة العین رسول(ص) حق پرست افتخار مردم مطلق پرست
ای تو معنای امیرالمومنین(ع) چلچراغ زهره(س) خلوت نشین
ای حَسن(ع) را حُسن و نور هر دو عین شد گل افشان از تو دامان حسین(ع)
پانوشت :
یاعلیاتماسدعا!!!
سلام!
داستان زیر رو حاج آقای راشد یزدی تعریف کرده اند. واقعا جالبه! آقا چه جور نماز می خونه اون وقت ماچه نمازی می خونیم...! خدا توفیق بده ان شاالله که بتونیم شکر نعماتش رو به جا بیاریم. بخونید و به خاطر بسپارید!
موقعی که در ایرانشهر در محضر حضرت آیت الله خامنه ای بودم، روزی عدّه ای از علمای قم برای ملاقات ایشان آمده بودند؛ وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظّم له [حضرت آیت الله خامنه ای] آماده شدند. همین طور که نماز جماعت بر پا بود، ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر سجّاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد.
چند نفر از نمازگزاران به کلّی آرامش خود را از دست دادند و خندیدند که کی از آن ها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از آقا خندیدند و آقا نمازشان را بدون هیچ گونه حرکت اضافی به پایان رساندند.
بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی؟ عرض کردم به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود ، آقا فرمودند: ذرّه ای از این جریان متوجه نشدم.
پانوشت : آقا که این نوشته رو نمی خونن ولی امیدوارم ما رو هم از دعای خیرشون بعد از نمازشون فراموش نکنن انشاالله
سلام یکی از دوستان توی نظرات این شعر بسیار زیبا رو نوشته بود حیفم اومد شما هم اون رو نبینید . بخوانید و لذّت ببرید(به شاعرش هم کار نداشته باشید من هم نمیشناسمش!)
گفتمش دل می خری ؟
پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو، تنهابخند.
خنده کردو دل ز دستانم ربود،
چون به خود باز آمدم
او رفته بود.
دل ز دستش روی خاک افتاده بود،
جای پایش روی دل جا مانده بود...
از جابر بن زیاد نقل کرده اند که :
چون همراه با امام محمّد باقر(علیه السّلام) به کربلا رسیدیم به من فرمود : این زمین( کربلا ) برای ما و شیعیان ما بوستانی است از بوستان بهشت ؛ و برای دشمنان ما حفره ایست از حفره های جهنّم.
آن گاه رو به من کرد و فرمود: ای جابر! عرض کردم : بلی یا مولای من! پس دست مبارکش را درمیان سنگ ها داخل کرد و سیبی را از میان سنگ ها بیرون آورد که هرگز به آن خوشبویی ندیده بودم و به هیچ وجه با میوه های دنیایی شباهت نداشت. پس دانستم از میوه های بهشت است . از آن خوردم و از برکت و فضیلت آن میوه بهشتی ، تا چهار روز به غذا احتیاجی نداشتم و حدثی از من اتفاق نیفتاد.
منبع: منتهی الآمال صفحه 798