سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و روایت شده است که حضرتش روزى میان یاران خود نشسته بود . زنى زیبا بر آنان بگذشت و حاضران دیده بدو دوختند . پس فرمود : ] همانا دیدگان این نرینگان به شهوت نگران است و این نگریستن موجب هیجان . پس هر یک از شما به زنى نگرد که او را خوش آید با زن خویشش نزدیکى باید ، که او نیز زنى چون زن وى نماید . [ مردى از خوارج گفت خدا این کافر را بکشد چه نیک فقه داند . مردم براى کشتن او برخاستند ، امام فرمود : ] آرام باشید ، دشنام را دشنامى باید و یا بخشودن گناه شاید . [نهج البلاغه]

رابطه مکتب ایران و وقت اذان!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 89/5/17 9:42 عصر

احمدی نژاد تا به حال حرفی از مکتب ایران نزده بود

او 5 سال است که رئیس چمهور است. چه شد که دقیقا بعد از افاضات جناب مشایی متوجه این نکته ناب شد

نکند طی همین چند روز این مکتب کشف شده است!!!

احمدی نژاد تا به حال همزمان با اذان ظهر سخنرانی نکرده بود (به سخنرانی رئیس جمهوری در روز خبرنگار توجه کنید)

پانوشت:

خدمات ایران بر اسلام پوشیده نیست ولی ایران و ایرانیان هیچ منتی بر سر اسلام نمی توانند داشته باشند و ندارند. مطرح کردن این موضوعات با این لحن و حجم، باعث نگرانی عمیقی شده است.

بی ربط:

آیت الله مصباح یزدی چند روز پیش فرمودند: بعید نیست فتنه ای بزرگتر از فتنه 88 در راه باشد




کلمات کلیدی : احمدی نژاد، مکتب ایران، مصباح یزدی

خروج سفارتخانه ها از تهران را آغاز کنید!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 89/4/6 7:56 عصر

سلام! چند وقتی است خروج برخی نهادها و وزارتخانه ها از تهران جدی شده و برخی هم آغاز شده است. ولی به نظرم در این میان سفارتخانه ها از قلم افتاده اند.

جهت کاهش جمعیت تهران و بسیار مهمتر از آن، اجرای عدالت باید سفارتخانه ها را به شهرهای مختلف ایران منتقل کرد.

این عین بی عدالتی است که دانشجویان تهران تا اراده می کنند سفارتخانه انگلیس، سفارتخانه آلمان، سفارتخانه سوئیس، سفارتخانه فرانسه، دفتر سازمان ملل و ... برایشان مهیاست تا اونجا اعتراضشون رو نشون بدن (تازه به این لیست قوای سه گانه و سازمان ها را هم اضافه کنید!) ولی ما در قم چی؟ فقط یک خیابان ساحلی رو داریم با یکی دو تا خونه!!! آخه این عدالت است؟!!!

به نظرم دولت باید توزیع عادلانه این مراکز و نهادها را در اولویت کار خود قرار دهد و به عنوان مثال، سفارتخانه های اعضای شورای امنیت را بین قم، مشهد، اصفهان و چند شهر دیگر تقسیم کند!




کلمات کلیدی : سفارتخانه، تهران، عدالت

لااقل به ضریح اباعبدالله رحم کنید!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 88/11/18 3:34 عصر

سلام! همان طور که می دانید، چند وقتی است که کارگاه ساخت ضریح حضرت سیدالشهدا در قم برپا شده است. دو روز قبل از اربعین درب های این کارگاه برای بازدید و تبرک جستن عموم، باز شده بود.
جای همه تان خالی، بنده هم به قصد تبرک،‏ به کارگاه که درحقیقت مسجد مدرسه علمیه معصومیه(س) می باشد رفتم ولی با تمام حال و هوای خاص آنجا،‏ با صحنه های بدی مواجه شدم که هنوز دلم را می سوزاند.
اول از همه ، ‏که دیگر برایمان عادی شده است، مردم موبایل به دست که از هر صحنه ای عکس می گرفتند، توی چشم می زد. گویا فضای معنوی آنجا را با موزه و پارک اشتباه گرفته بودند!
ولی بدتر از آن،‏ دست نوشته های چند آدم بی فرهنگ بر بدنه ضریح دلم را سوزاند. واقعا از دیدن آن عصبانی و خشمگین شدم. آخه به ضریح اباعبدالله هم رحم نمی کنید؟!

ضریح اباعبدالله الحسین(ع)

این بدنه از جنس چوب مرغوبی تهیه شده است که فقط در بخشی از آفریقا می روید و هیچ حشره و موریانه ای بر آن اثرگذار نیست. مسئولان هم با دیدن این موارد، دفتری را در گوشه ای زیر این تابلو قرار داده بودند که ...!

  

کارگاه ساخت ضریح اباعبدالله

 




کلمات کلیدی : اباعبدالله، ضریح جدید، عکس، کربلا

همزمان با اعلام نتایج کنکور...!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 88/5/9 10:8 عصر

به نام خدایی که خالق استعدادهاست

سلام! هر کدام از استعدادهای ملت ما شکوفا نشده باشد، استعداد لطیفه سرایی و هجوگویی شان، تا حد اعلا به فعلیت رسیده است. این استعداد توانایی دارد تمامی اتفاقات اجتماعی، ‏طبیعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی را به هم ببافد تا لحظات شاد و خوبی را برای ما مهیا کند!
اغتشاشات پس از انتخابات و اعتراض ها به نتایج انتخابات را که فراموش نکرده اید. این موضوع اول؛ موضوع دوم مربوط به این روزهاست. اعلام نتایج کنکور. خودتان نحوه ربط دادن به این دو موضوع و پیام سیاسی آن را در ادامه بخوانید و بعد هم، بخندید!!!

 داوطلب محترم کنکور! از هم اکنون به تمام دوستان و اقوام خود بگو نفر اول کنکور سراسری سال 88 هستی و بعد از اعلام نتایج کنکور بدون نگرانی از این که نامت در لیست قبولشدگان نیست، با صدور یک بیانیه اعلام کن در کنکور تقلب شده است!
ولی مواظب باش که هرگز به دعوت سازمان سنجش برای اعتراض قانونی و بررسی ورقه های آزمون تن ندهی که خیلی آبروریزی خواهد شد. هر چه قدر هم تمدید کردند بی خیال باش! برادر و همراه شما میرحسین ..... (از آوردن نام معذوریم!)




کلمات کلیدی : انتخابات، کنکور، طنز، لطیفه

بلوتوث های احمدی نژادی

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 88/3/9 9:10 عصر

هو العالم

سلام! یکی از روش های تبلیغی جدید و بسیار موثر استفاده از اس ام اس و بلوتوث برای تبلیغات است.

در ادامه چند تا کلیپ و بلوتوث از آقای احمدی نژاد رو می ذارم. این بلوتوث ها شاید برای بعضی هاتون تکراری باشه پس توضیحش رو هم می نویسم تا اگر دیده بودید دانلود نکنید ولی منتظر بلوتوثهای بهتر و جدیدتر باشید. اگر هم خودتان می توانید بلوتوث بسازید و ما و دیگر دوستانتان را نیز مطلع کنید.

از طرفداران آقای احمدی نژاد هم می خواهم این بلوتوث ها را پخش کنند تا مردم با واقعیات بیشتر آشنا گردند.

برای دریافت بلوتوث،‏ روی کلمه دانلود کلیک راست نمایید و گزینه  Save Targer As  را انتخاب نمایید.

بلوتوث ها:

گزارش دکتر احمدی نژاد از پیشرفت های دولت نهم در هفته دولت سال 86      دانلود  (693 کیلوبایت)

پاسخ دکتر احمدی نژاد به شبهه درآمد نفت و درآمد دولت  دانلود    (یک مگابایت)

شعر طنز در حمایت از آقای احمدی نژاد    دانلود    (4مگابایت)

بیانات رهبری در غربزدگی مسئولان قبل از دولت نهم   دانلود   (539 کیلوبایت)

تشکر رهبری از دولت آقای احمدی نژاد   دانلود    (2 مگابایت)

یاعلیالتماسدعا




کلمات کلیدی : احمدی نژاد، بلوتوث، انتخابات، کلیپ

حمل بار با شیر درّنده!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 87/8/3 4:55 عصر

شهادت حضرت امام به حق ناطق،‏مبیّن المشکلات و الحقایق جناب ابوعبدالله جعفربن محمد الصادق(علیه و علی آبائه السّلام) تسلیت باد. هر کدام از اهل بیت(ع) در طول دوران پربرکت خود در مدینه به عفو و بخشش و احسان و کرامت مشهور و زبانزد خاص و عام بودند.البته ایشان(ع) برای تبیین بیشتر عقاید و حقایق، گاهی به شهرهای مختلف نیز سفر می نمودند.

در بازگشت از یکی از سفرهایی که امام صادق(ع) به کوفه داشتند، بزرگان و علمای شهر، برای بدرقه، ایشان را مشایعت می کردند. برخی از اصحاب حضرت، مثل ابراهیم ادهم جلوتر از ایشان حرکت می کردند تا اینکه ناگهان در راه به شیر درنده ای برخورد کردند. ترس وجودشان را فراگرفت. توقف کردند و صبر کردند تا امام صادق(ع) برسد و ببینند آقا با آن حیوان چگونه برخورد می کند.

حضرت رسیدند و شیر را دیدند. به سمت شیر رفتند و گوش شیر را گرفتند و در گوش او چیزی گفتند. شیر سری تکان داد و از آن جا دور شد.

آن گاه امام صادق(ع)، نگاهی به جماعت کرد و فرمود: "بدانید که اگر مردم خدا را به حق،‏ اطاعت می کردند می توانستند بارهای خود را با شیر حمل کنند."




کلمات کلیدی :

ما همه اکبر لیلازادیم!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 87/7/25 1:7 عصر

قطعا یکی از بهترین دوران زندگی مان دوران ابتدایی و مدرسه رفتن مان است. بهترین تفریح و سرگرمی مان هم حفظ شعر بود. یادتونه؟! یه شعر هست هنوز که هنوزه برام قشنگ و جالبه.((شعر اکبر لیلا زاد))

باز هم اول مهر امده بود  و معلم آرام اسم ها را میخواند :
-اصغر پورحسین
پاسخ امد حاضر
-قاسم هاشمیان
پاسخ آمد حاضر
- اکبر لیلازاد
 پاسخش را کسی از جمع نداد
 همه ساکت بودیم
 جای او اینجا بود 
 اینک اما تنها
یک سبد لالهء سرخ
در کناره ما بود
لحظه ای بعد معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید
ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم 
غنچه ای در دل ما میجوشید
گل فریاد شگفت
همه پاسخ دادیم ، حاضر   
ما همه اکبر لیلا زادیم !         ( مرحوم قیصر امین پور)

برای پی بردن به زیبایی های شعر، به اسم های افراد کلاس، باز نگاهی بیاندازید. اگر هم می خواهید توضیح کاملی از تفسیر این شعر بخوانید اینجا را کلیک کنید.
یاعلیالتماسدعا




کلمات کلیدی :

روایت تصویری از بلاگ تا پلاک2 (2)

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 87/1/15 12:21 عصر

یا مصوّر

سلام! روایت تصویری اردوی از بلاگ تا پلاک2 (2) و دیگر هیچ!

 

شلمچه ، غروب جمعه، حال و هوای خاصی داشت ولی بعضی ها دست از هماهنگ کردن برنمی داشتند و دائم گوشی به دست بودند!

یک محمدعلی که می خواد مجاهد باشه!

 

بعضی ها هم از خاک متبرک شلمچه برامون مُهر درست کردن و پخش کردن! چه خاکی ... چه مُهری...

علی یارت جوون

  

همه جا با راوی هماهنگ می شد که : (( این بچه ها وبلاگ نویس هستند، اهل قلم اند و هواشون رو داشته باش و ...)) از این جور هماهنگی ها!

 سیدمحمد رضا فخری و حاج حسین احمدیان

 

طلائیه این قدر با صفا بود که هر کس حال خاص خودش رو داشت؛ بعضی ها همه چی رو نام مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) می دیدن و این عشق رو این جوری نشون می دادن ( به یافاطمه که روی زمین با سنگریزه نوشته شده است دقت فرمایید):

یا فاطمه الزهرا

 

این عکس توضیح نمی خواد ؛‏حال بچه ها در طلائیه (چون صورتشون پیدا نیست و ریا نمی شه این رو انتخاب کردم) :

 

ایشون با اردوی ما نیامده بودن! فقط اونجا عکسشون رو زده بودن! به افق های دور ذُل زده! به نظرتون داره به چی نگاه می کنه؟!

 َشهید عماد مغنیه

 

بعضی ها هم در هر شرایطی عکاسی می کردن ! لب ساحل یا هر جای دیگه براشون فرق نمی کرد!

 ان شاالله پیروز باشی!      ساحل اروندکنار و سختی های کار یک عکاس!

 

فکر کنم تو این عکس هیچ کدوم از آقایون جا نیفتاده باشن ( البته به غیر از آقای عکاس و پاترول نشینان!) حتی آقای کیانی هم هست!
دقت کنید ببینید می تونید دو نفر رو با حالت مشابه پیدا کنید؟ هر کس به سمت و سویی است!

هویزه

 

دو نفر هم دیر به اردو پیوستند و موفق نشدیم خیلی با هاشون آشنا شیم ولی الحق و الانصاف خیلی زحمت کشیدن:

به یاد واکس زدن پوتین کنار حوض دوکوهه      

 

این آخرین عکس هم اوج مهمان نوازی بچه های اتوبوس سه رو نشون می ده! یه مهمون از دوکوهه باهامون اومده بود که البته خیلی هم پایه بود!!! بچه ها برای آشنایی باهاش،‏ از روش های مدرن استفاده کردن!!!

اوج مهمان نوازی!!!!

 

اعتراف: این وبلاگ ،‏وبلاگ شخصی نیست و اگر مطالب در مورد اردوی بلاگ تا پلاک2، حالت شخصی به خودش گرفته بود،‏خود گرفته بود دیگه، چکار کنم! ان شاالله دیگه تکرار نمی شه!!!

یاعلیالتماسدعا




کلمات کلیدی :

روایت تصویری بلاگ تا پلاک2 (1)

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 87/1/11 5:22 صبح

یا مصوّر

23 ربیع الاول سالروز ورود باشکوه و پربرکت حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم
و تحقْق وعده امام صادق (علیه السلام) مبارک باد.

سلام! برخی از دوستان که در اردوی بلاگ تا پلاک 2 شرکت کرده بودن،‏ گزارش تصویری از این اردو رو گذاشتن ( اینجا و اینجا) .

ما هم برای ثبت و نشر آن لحظات زیبا و دوست داشتنی، چندتا عکس می ذاریم. البته اصل بر آن بوده است عکس هایی انتخاب شوند که در بقیه وبلاگ ها نیامده و البته شخصی هم نباشند.

توضیح هر عکس بالای آن آمده است ، برای بزرگ شدن هر عکس بر روی آن کلیک کنید. ( نام وبلاگ بر روی عکس ها درج نشده است تا زیبایی عکس ها کاسته نشود.)

نکته مهم: بعد از انتشار این مطلب توسط وبلاگ بوستان نماز ، پارسی بلاگ ساعتش رو درست کرد. (خواهش می کنیم، ‏قابلی نداشت!)

 

باید بگم که ما در اتوبوس شماره سه بودیم،‏البته خیلی ها دعا می کردن تا سال بعد بتونن به اتوبوس شماره 2 راه پیداکنن!!! 

سید علی خامنه ای (دامت برکاته)

 

تو اتوبوس مون هم همیشه سینه زنی و دعا  به راه بود (البته تف به ریا!) 

سینه زنی

 

بعد از پیاد شدن از قطار اولین جایی که رفتیم دوکوهه بود. البته آقای فخری برای هماهنگی به دژبانی دوکوهه رفتن. 

آقای فخری بعد از هماهنگ کردن

 

السلام ای صبحانه دوکوهه!!! 

صبحانه حلیم بود

 

بالای ساختمانی نیمه مخروبه در دوکوهه برایمان روایت گری کردند.

 روایت گری بر فراز یکی از ساختمان های دوکوهه      راوی خاطره شامپو رو گفتن و همه دارن می خندن (اونا که بودن، یادشونه!)

 

اینجا شرهانی است. چه گردوغباری به راه بود. خلاصه! خیلی با صفا بود.

شرهانی

 

خداییش فقط یه مورد ناهماهنگی در اردو دیدیم اون هم ناهار روز اول بود. در زیر برخی اعضای اتوبوس شماره 2 را می بینیم که ... خب هیچی عکس خودش مشخصه! 

ناهار روز اول

 

این وضعیت ما در اتوبوس 3 بود. اتوبوس ما تمام تدارکات اردو را با خود حمل می کرد و البته کافی نت هم برپا بود! (شما در عکس فلاکسی را می بینید که در طول اردو هیچ گاه ندیدیم استفاده شود!)

اتوبوس 3

 

فعالیت بخش فرهنگی اردو و نشریاتش عالی بود. همه رو جذب کرده بود. در عکس،‏ همه مشغول مطالعه شماره اول نشریه بین راهی هستند.

به خرمشهر خوش آمدید

  

روز انتخابات خرمشهر بودیم و در مسجد حامع این شهر رای دادیم. بچه ها بعد از رای دادن، احساس خوبی داشتند.(البته اون آقا با لباس مشکی از اهالی خونگرم خرمشهر هستند که خیلی دوس دارن عکس بگیرن!!!)

خرمشهر

 

ادامه دارد ...

یاعلیالتماسدعا




کلمات کلیدی :

این کلاغ است!

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 86/10/24 8:36 عصر

به نام خدا

پدر در کنار پنجره ای نشسته بود و پسرش در کنارش کتاب می خواند. پسر برای امتحان دکترا آماده می شد و سخت محو درس شده بود. ناگهان کلاغی روبروی پنجره نشست. پدر با عصایش روی میز زد تا توجه پسر را جلب کند و بعد در حالی که به کلاغ اشاره می کرد، از پسر رسید: این چیست؟ پسر گفت: پدر جان! کلاغ است . و سرش را روی کتابش برگرداند. چند لحظه دیگر پدر بار دیگر از پسرش پرسید: پسرم این چیست؟ پسر با تعجب گفت: خب این کلاغ است!  پسر در ذهنش به امتحنش فکر می کرد و از بی توجهی پدرش به این موضوع ناراحت بود. پدر چند لحظه بعد بار دیگر از او همان سوال قبلی را پرسید. پسر عصبانی به نظر می رسید و با لحنی تند به پدر گفت: این کلاغ است! می خواست برخیزد و از اتاق بیرون رود پدر نگاهش را به کلاغ دوخت و این گونه گفت:25 سال پیش، 120 باز از من پرسیدی این چیست و من هر بار مشتاق تر از دفعه قبل، به تو جواب دادم این کلاغ است!

یاعلیالتماسدعا                                                                                 به نقل از :علی وارم




کلمات کلیدی :

   1   2   3      >