سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمیل کسان خود را بگو تا پسین روز پى ورزیدن بزرگیها شوند و شب پى برآوردن نیاز خفته‏ها . چه ، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد ، هیچ کس دلى را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفریند ، و چون بدو مصیبتى رسد آن لطف همانند آبى که سرازیر شود روى به وى نهد ، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند . [نهج البلاغه]

درس نمایندگی مجلس(3)

ارسال‌کننده : نمازگزار در : 86/12/20 12:52 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام! یکی از جملات زیبا و گویای امام خمینی (ره) که اهمیت انتخابات رو به وضوح به تصویر می کشه این جمله است: "هدف انتخابات در نهایت حفظ اسلام است." پس انتخابات بسیار مهم است چون اسلام و حفظ اسلام مهم است. 
برای معرفی صفات یک نماینده مجلس واقعی و خوب، دو مطلب در مورد خصایص شهید مدرس به عنوان اسوه نمایندگی تاریخ ایران در اینجا و اینجا نوشته بودیم؛ حالا مطالبمون رو ادامه می دهیم :

1. سفیر انگلیس خدمت شهید سید حسن مدرس می رسد و یک فقره چک به آقا تقدیم می کند و می گوید: هر طور صلاح می دانید مصرف نمایید. آقا لبخندی می زند و جواب می دهد: من این کمک ها را این گونه قبول ندارم. ( نماینده انگلیس با این حرف، برقی به چشمانش می افتد و در دل با خود می گفته که: بعله ایشون هم خودی هستن فقط قیمتشون یه ذره بالاتره و منتظر می ماند تا آقا مبلغ بالاتری را طلب کنند!)
بعد آقا ادامه می دهد: من پول و چک قبول ندارم، ‏اگر کسی خواست به من پول بدهد باید آن را به طلا تبدیل کند ، بار شتر نماید و ظهر روز جمعه هنگام نماز جمعه به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را انگلستان برای مدرس فرستاده است، آن وقت من قبول می کنم.

در این هنگام، که گویی سطلی آب سرد روی سر نماینده انگلستان ریخته اند، او ‏ناگهان از کوره در می رود و با عصانیت می گوید: شما می خواهید حیثیت سیاسی ما را در دنیا نابود کنید. مدرس که هنوز هم لبخند به لب داشته، ‏جواب می دهد: از نابودی چیزی که ندارید، نترسید! 
(به نقل از کتاب مدرس)

2. ویژگی بعدی شهید مدرس را از زبان پسر ایشان آقای دکتر عبدالباقی مدرس بخوانید: 
پدرم غالباً نامه های خود به سران دولت را روی پاکت تنباکو یا کاغذهایی که آن روزگار قتد در آن می پیچیدند، ‏می نوشت. یکی از وزیران نامه ای از ایشان دریافت کرد و ظاهراً آن را اهانت به خود تلقی کرد.
روزی یکی از آشناهایمان یک بسته کاغذ آورد و گفت: آقا سید! جناب وزیر این کاغذها را فرستاده اند که حضرت عالی مطالب خود را روی آن ها مرقوم فرمایید. پدرم مرا صدا زد و گفت: چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خود را بیاور. من فوراً بسته ای کاغذ خدمت ایشان آوردم . ایشان به آن مرد گفت: آن بسته کاغذ وزیر را بردار و این کاغذها را هم به روی آن بگذار.
آن گاه روی یک کاغذ قند نوشت: جناب وزیر کاغذ فراوان است، ولی لیقات تو بیشتر از این کاغذی که روی آن نوشته ام نیست.

یاعلیالتماسدعا




کلمات کلیدی :