ومابازبه تماشاي پروازپرنده اي مي نشينيم که ازاين دنياي مادي پرمي گيرد،اومي رود وما مي مانيم درحسرت يک نگاهش، يک صدايش و.... امّا بدان اوهمين جاست،کنارتو،فقط بايد چشم سَر را ببندي وچشم سِررا باز کني،اورا مي بيني که کنارت ايستاده، نگاهت مي کند،لبخند مي زند و چون هميشه مراقبت تواست. بدان اومي رود امّا،خوبي هايش،مهرباني هايش، نگاه پرمهرش وگرمي دست نوازش گرش باقي مي ماند، درقلب تو،درياد تو... پس رضا جان بدان هرگاه كه اوراازياد بردي او ديگر نيست، پس ازياد مبردست پرمهرش راتااوهميشه باقي باشد.
دوست کوچک تو
محمد