سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به کار کسانى خشنود است ، چنان است که در میان کار آنان بوده است ، و هر که در باطلى پا نهاد ، دو گناه بر گردن وى افتاد ، گناه کردار و گناه خشنودى بدان کار . [نهج البلاغه]

با کاروان حسین (ع) 1

ارسال‌کننده : موذّن در : 86/10/20 1:25 عصر

بسم ربّ المظلوم

سلام من به محرم به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین غم و حسین(ع) غریبش/

                         سلام من به محرم به غصه وغم مهدی(عج)

                         به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی(عج)/

                          سلام من به محرم به حال خسته زینب(س)

                          به بی نهایت، داغ دل شکسته زینب(س)/

دوباره محرّم آمد و در انتظار عاشوراییم، ولی می خواهیم عاشورای امسال ، دلمان هم عاشورایی شود و درسهای بزرگ عاشورا در جانمان نفوذ کند تا مصداق جمله ( کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ) را در وجود خود ببینیم. اما سوال اساسی این است که چگونه می توانیم اینگونه شویم؟

من جواب این سوالتان را با این جمله اباعبدالله (ع) می دهم که به اصحاب خود فرمودند : می دانید چرا این مردم برای کشتن من و اهل بیت پیامبر (ص) آمده اند؟ زیرا آنها بنده دنیا هستند و دنیا در قلبهای آنها نفوذ کرده و دین فقط لقلقه زبانشان می باشد.

رفقا این را بدانید، مردم بودند که اباعبدالله (ع) را شهید کردند، نه یزید و ...، درست است که اینها قدرت داشتند، ولی تو کربلا همه دست به دست هم دادند.

نکته ای که از این روایت می توان استفاده کرد این است که آنهایی که اباعبدالله را به شهادت رساندند از طبقه خاصی از جامعه نبودند زیرا در آنها عده ای بودند که مرکب نداشتند و قدرت تهیه آن را نداشتند، عده ای بودند که خرج زندگی نداشتند، افرادی بودند که توانایی تهیه سلاح را نداشتنه و به آقا سنگ می زدند.

بله گمان نکنید که قاتلان اباعبدالله الحسین (ع)، گروه خاصی از مردم و فقط ثروتمندان و شراب خواران و انسانهای بی دین بودند، نه، آقا را کسانی شهید کردند که اکثر قریب به اتفاقشان از سربازان پای رکاب امیرالمومنین (ع) بودند. خود شمر از مجروحین پای رکاب علی (ع) بود. حتی در تاریخ آمده که افرادی در لشگر عمر سعد بوده اند که در روز عاشورا به گوشه ای می رفتند و از خدا می خواستند که جان حسین (ع) را نجات دهد ولی در رکاب دشمنان، فرزندان آقا را شهید می کردند. همچنین خوب است بدانید که در میان لشگر دشمن تعداد زیادی حافظ قرآن نیز وجود داشت.

بگذارید بهتر بگویم : قاتلان اباعبدالله الحسین (ع) کسانی بودند که قلبهایشان با حسین (ع) ولی شمشیرهایشان بر علیه او بود.

نمیدانم در اوصاف قاتلان آقا باز هم باید بگویم یا بس است، ولی فکر می کنم این جمله می تواند بیانگر هدفم باشد : وقتی سر مبارک آقا را خدمت آن ملعون (عبیدالله بن زیاد) آوردند، گفت: سر را از من بگیرید که نمازم در حال قضا شدن است.

اینها اینطور انسانهای معتقد و در ظاهر دین داری بودند، ولی چه شد که دستشان به خون فرزند زهرا (س) آلوده شد؟ علت، همان است که خود آقا فرمودند: بندگی دنیا و سستی در دین.

انشاالله هر روز تا عاشورا، یکی از آثار بندگی دنیا و سستی در دین و رابطه این دو با هم را مطرح می کنیم و همراه با کاروان اباعبدالله الحسین (ع) تا عاشورا می مانیم، تا اگر اثری از حبّ دنیا در وجودمان مانده است، آن را پاک کنیم و فقط در قلب و جانمان، حبّ الحسین (ع) را جای دهیم و با تمام وجود دلهایمان را حسینی قرار دهیم.

به امید آن روز که انتظارش شیرین است...




کلمات کلیدی :